قدس آنلاین- نه تنها حادثه سقوط هواپیمای «سی -۱۳۰ » در کهریزک بلکه زندگی و سرگذشت تک تک فرماندهانی که در آن به شهات رسیدند، جان می دهد برای ساختن فیلم، سریال، نوشتن داستان، پژوهش و ... با این همه کسی نمی داند چرا حالا و ۳۶ سال پس از این ماجرا آن هم زمانی که بسیاری از کارگردانها، نویسندگان و حتی پژوهشگران دلشان لک زده برای سوژه های بکر و دست نخورده، کسی، آن طور که باید و شاید سراغ ماجرای سقوط «سی -۱۳۰» نرفته است. به جز مصاحبه هایی که گاه و بیگاه با خلبان یا بازماندگان این پرواز انجام شده است، تنها عوامل فیلم مستند «سی -۱۳۰ » برای نخستین بار تلاش کرده اند تا شاید گره های کور داستان این سقوط پرماجرا را باز کنند. مستند «سی -۱۳۰ » روز گذشته رونمایی شد و از جمله افرادی که در مراسم رونمایی حاضر شدند خلبان «امیر علی صولتی» بود که تا آخرین لحظات تلاش کرده بود تا هواپیما را هر طور هست به زمین بنشاند. راستی... شما تا امروز چند بار نام این خلبان را شنیده اید؟ آیا می دانستید که خلبان هواپیمای حامل شهیدان : فکوری، جهان آرا، کلاهدوز و ... هنوز زنده است؟
بی مغزی و عاشقی!
۶۶ سال را تمام کرده ولی هنوز هم از آن «عشق پرواز» هاست. این را از حرف زدنش می شود فهمید. از رابطه ای نادیدنی و فقط حس کردنی که هنوز با هواپیمایی که با آنها پریده دارد. چیزی حدود ۴۸ سال پیش با وجود مخالفت خانواده اش، مدرک تحصیلی دیپلمش را بر می دارد و برای ثبت نام در دوره آموزشی به مرکز آموزش خلبانی خیابان دماوند می رود. ۲۰ داوطلب دیگر هم آمده اند تا در آزمونهای عملی دشوار و سنگین برای خلبانی شرکت کنند. از گروه ۲۰ نفره آن روز تنها «صولتی» برای این دوره انتخاب می شود. خودش در این باره گفته است : «بعد از انتخابم، بعضی ها گفتند از روی شانس بوده است اما این طور نبود. نیروی هوایی همان زمان هم آزمایشها و تستهای سخت و سنگینی میگرفت و هر کسی مغز نداشت، دیوانه و عاشق بود را انتخاب میکرد»!
بازگشت از فرنگ
مثل دیگر خلبانهای پیش از انقلاب، سال ۵۲ برای تکمیل دوره آموزشی به آمریکا اعزام می شود و دوره هواپیمای سسنا، T۳۷ و T۳۸ را می بیند و ۲ سال بعد به ایران بر می گردد. تازه از فرنگ برگشته هایی مانند او باید بر اساس نیاز یگان های مختلف، تقسیم و مشغول خدمت می شدند. ظاهراً بخش هواپیمایهای شکاری نیازی به خلبان نداشتند و «صولتی» مجبور به انتخاب بخش ترابری و هواپیمای «سی – ۱۳۰ » می شود. بقیه ماجرا خلبان شدن و ادامه یافتنش هم شامل : تشکیل زندگی مشترک، فرزندی که بعدها مشخص شد معلولیت دارد، همراهی و کمکهای همسرش برای اینکه خلبان باقی بماند و ... است.
تجربه جنگ «ظفار»
سال ۵۹ و جنگ ایران و عراق نخستین تجربه جنگی اش نیست. پیش از آن جنگ «ظفار» در کشور «عمان» در می گیرد و سلطان قابوس از شاه ایران درخواست کمک می کند و «صولتی» نخستین پروازها در منطقه جنگی را تجربه می کند. انتقال تجهیزات و نیروها در شرایط بسیار دشوار به منطقه «ظفار» و فرود در باندهای کوتاه و غیر استاندارد را چندین بار در مأموریت های مختلف انجام می دهد. مهارت برخاستن از باندهای کوتاه با طول ۵۰۰ متر را در مانور نیروی هوایی ایران در حضور رئیس جمهور مصر – سادات – به رخ می کشد و تجربه جنگی بعدی اش هم در غائله کردستان و محاصره شهر سنندج است که موفق می شود به عنوان نخستین هواپیمای ترابری خودش را در شرایط بسیار خطرناک به فرودگاه سنندج برساند و نیروهای تیپ هوابرد را در آنجا پیاده کند. پس از آن هم جنگ تحمیلی و مأموریتهای تمام نشدنی اش آغاز می شود. در طول چند سال نخست جنگ از جمله خلبانهایی است که بیشترین تعداد پروازهای ترابری را دارد.
آن پرواز مشکوک
مهرماه سال ۶۰ است و عملیات شکست حصر آبادان با موفقیت انجام شده است. خلبان «صولتی» آن روزها سرش بدجوری شلوغ است. پروازهای پی در پی، تخلیه مجروحان از منطقه، خستگی، چند روز دوری از زن و فرزند، فردا هم سالگرد ازدواجش است و همسری که با فرزند معلول تنها مانده و ... افسر عملیات اما می گوید : «چاره ای نیست...باید فردا را هم بپری». پرواز و همه چیزش اما انگار مشکوک است. چند بار دستور می رسد آماده باشید...بعد دستور لغو پرواز می آید...دوباره پرواز و مقصد جدیدی تعریف می شود...دستور لغو می رسد و ... سرانجام قرار می شود بر خلاف مقررات، هواپیما علاوه بر مجروحان جنگ، تعدادی شهید و چند فرمانده عالیرتبه را هم با خودش ببرد. این دومی دیگر خیلی خلاف مقررات و غیر عادی است!
گلایه دارد
این را دیگر همه می دانیم. هواپیما کمی مانده به تهران یکباره پس از صدای انفجار، برق، موتورها و کنترلش را از دست می دهد. مثل سکته کردن، یکباره همه چیز سی – ۱۳۰ از کار می افتد! «صولتی» خیلی تلاش می کند هواپیما به پالایشگاه تهران نخورد...می چرخد... تلاش می کند جایی هواپیما را بنشاند... نصفه و نیمه موفق می شود ...یکی از چرخها که قفل نشده اما می شکند، هواپیما به همان طرف می خوابد... بال به جایی می گیرد... متلاشی می شود ...سوخت می پاشد روی دماغه... و آنچه نباید اتفاق بیفتد، می افتد. «صولتی» حتی هنوز گلایه مند است. بابت بازجویی هایی که پس از این حادثه می شود. بابت تقدیر و تجلیل هایی که هرگز انجام نمی شود...بابت مسکوت ماندن پرونده و تحقیقات... بابت اینکه اگر در کشور دیگری بود چقدر از او برای نشاندن هواپیما و نجات جان چندین نفر تجلیل می شد. او با همه زخمهای جسمی و روحی اش بعدها دوباره پشت فرامین می نشیند و با سی – ۱۳۰ می پرد.
خلبان ناشناخته- هواپیمای مظلوم
حرفهای بی سند و غیر رسمی در باره این پرواز و معماهایش بسیار است. از گمان بمبگذاری در هواپیما بگیرید تا خرابکاری و اشتباه مهندس پرواز در خاموش کردن ژنراتورها. این گزارش اما سوژه و مأموریتش کشف رمز از این ماجرا نیست. فقط قرار بود از «صولتی» و ناشناخته ماندنش بنویسیم. خلبانی که با همه تجربیات و خدماتش در جنگ و با همه گلایه هایی که دارد هنوز هم حرفهایش بوی عشق به پرواز می دهد. بوی عشق به «سی -۱۳۰ » که می گوید مثل خلبانان نسل خودش، این هواپیما هم مظلوم مانده است. از نگاه او «سی – ۱۳۰ » هنوز مرغ عزا و عروسی است!
Normal ۰ false false false EN-US X-NONE AR-SA
نظر شما